عزیز دل مامان و بابا

بدون عنوان

خیلی وقته نتونستم بیام و از دخمل گلم و شیطونی های و شیرینی هاش بنویسم این مدت خیلی سرم شلوغ بود البته تو محل کارم مسئولیتی که یه دوسالی به بهونه دیانا ازش فرار کرده بودم دوباره بعهدمه. عزیز دلم این مدت خیلی شیطون و ناز شده کلی شعر جدید حفظ کرده سوره کوثر رو هم از خاله مونا یاد گرفته اسم اکثر خواننده ها رو هم بلده چند وقته پیش یه چیزی شبیه سانتیمتر اورده پشت من درست کارور پشت و میگه بزار اندازتو بگیرم عزیزم فهمیدم خالش وقتی می خواسته اندارشو برا لباس عید بگیره یاد گرفته چند وقت پیش بردمش پارک یه پسر نه ده ساله داشت میدوید داد دیانا بهش میگفت ندو بچه جون میوفتی آ خانوم که تو پارک بود گفت تو جوجه ای اینم گفت نه دیانایم هر وقت میریم ب...
9 فروردين 1393

22 بهمن

عزیز دلم امروز تعطیل بود و حسابی صبح باهم خوابیدیم یه بار ساعت هفت و نیم بیدار شدی و تا ١٥ شمردی نمیدونستم اینقدر یادگرفتی بعدش هم ١٠ بیست سی چهل رو تا اخر خوندی اخرش هم گفتی تخم مرغ فک کنم خیلی گشتنت شده بود بعد اینکه نیمرویی رو که پختم خوردی خوابیدی تا ساعت ١٠ چند روز پیش خونه مامانی بودیم خاله مونا و آجی هم بودن یهو اجی برگشت گفت hello توهم گفتیhello l how are u thank you وای بیدار شدی بقیش واسه بعد
9 فروردين 1393

شمردن اعداد

دختر گلم چند روزه که می تونی تا ده بشمری البته عدد هفت رو جا میندازی . شعر توپولویم توپولو رو هم تا٨٠ درصد میخونی بقیه شعرها رو هم اخرشونو بلدی حسنی نگو بلا بگو --- جوجه طلایی-- یه توپ دارم - گل گل -- بوم بوم بوم دوست دارم بوم بوم هر وقت هم که پی ام سی آهنگ پخش می کنه جلو جلو همراهی می کنی آهنگ جمشید خدا --- نهایت کجاست  ...
8 دی 1392

بدون عنوان

امسال شب یلدا خونه خاله مونا بودیم جیگر مامان کلی شلوغ کاری کرد. فرداشم رفتیم باغ و ختم عموی مامانی ...
4 دی 1392

دیگه دیانا بزرگ شده

بالاخره جمعه گذشته(22 آذر ماه) دیانا پس ازنوزده ماه از شیرخوردن دست کشید البته به کمک صبر زرد(یه داروی گیاهی که تو عطاری ها هست و به همین منظور استفاده میشه ) تو این یه هفته دختر گلم شبها خواب آرومی نداشته شب اول که اصلا نخوابید کلی گریه و بعدش هم شب بیداری و بازی با اسباب بازی هاش تا همین دیشب هم هر شب دو سه بار بیدار میشه و گریه می کنه نمی دونم گرسنشه و چشه نمی دونم. اما فسقلی حساب تو این یکی دوماهه زبل شده کلی شعر رو نصفه یاد گرفته . هفته پیش کل مجموعه کتابهای شعر می می نی رو براش خریدم کلا خیلی به کتاب علاقه داره. شعرهای که دیانا یاد گرفته: جوجه جوه طلایی بارون میاد چرچر یه توپ دارم حسنی نگو بالا بگو توپولو...
29 آذر 1392

هیجده ماهگی

تو هیجده ماهگی دیانا کلی تغییر کرد نسبت به 17 ماهگیش کلی کلمات جدید یاد گرفته و تقریبا اکثر حرفهای ما رو تقلید می کنه واکسن 18 ماهگی رو هم زد بدون اینکه اصلا یه ذره هم گریه کنه ولی جاش تا چند روز ورم داشت. خلاصه حسابی بلبل زبودن شده شعر یه تودارم قلقلی رو آخر همه مصرع هاشو میگه
15 آذر 1392

نوروز 92

امروز بعد از ۱۴ روز که از سال نو میگذره وقت کردم بیام و بنویسم که  چی شد.   تحویل سال ساعت ۲:۳۰ روز چهارشنبه سی ام اسفند بود. اول از همه رفتیم خونه مامانی. و از فرداش خونه مابقی فامیل . ولی متاسفانه دیانا از پنجم عید تا نهم یه انفولانزای شدیدی گرفت که نگو روز نهم رفتیم شمال (نور) مامانی نا و خاله مونا و دای محمدینا هم بودن که یه روز قبل ما رفته بودن ۰ خیلی خوش گذشت حیف که بعضی ها اوووف شدن روز ۱۲ برگشتیم تهران. و اما در مورد راه رفتن دیانا : دیانا از روز دوم فروردین تعداد قدماهایی که می تونه برداره بیشتر شده (۷ و ۸ قدم ) هوووووووووووورا در ضمن تو شمال یه کلمات جدیدی یاد گرفت (جوجو که به زبان دیانا میشه دودو...
28 شهريور 1392