یه هفته میشه که دیانا تو راه رفتن حسابی حرفه ای شده . هفته پیش چهارشنبه هم که تو خونه مامانی از ۸ تا پله به تنهایی بالا رفته بود کلمات جدیدی که یاد گرفته دست دست،دایی(دانی)، مامانی(ماآنی) هستند. یه مشکل جدید هم اینکه که خیلی سرشو می خوارونه و همینطور گوششو اگه خوب نشد باید ببرمش دکتر.
روز جمعه بعد از مدتها به اتفاق همه خانواده مامانی رفتیم ویلا خیلی خوش گذشت دیانا با دمپایی که از شمال براش خریدیم به تنهایی و بدون کمک ما رو سبزه ها قدم بر می داشت کلی هم با یه کفشدوزک بازی کرد . می خواست مورچه ها رو هم با دستای کوچولوش بگیره که نذاشتم خلاصه کلی کیف کرد ...
بعد از مدتها که دیانا ۸ تا دندون داشت بازهم شروع کرده به دندون در اوردن اونم چه دندونایی ماشاالله دندونهای آسیاش داره در میاید یکیش کامل درومده و سه تاشم هم زمان از بالا دارن در میان الهی خیلی اذیت شد. ...
فردا افطار می دیم خاله مونای دیانا گفته میاد دیانا رو از صبح میبره خونشون تا مامان به کاراش برسه انشالله که شلوغ کاری نکنه و دخمل خوبی باشه و خالشو اذیت نکنه
دیانا برای اولین بار دریا رو دید عید فطر رفتیم شمال و چهار روز اونجا بودیم . دیانا کلی حال کرد چون با همه فامیلش اونجا بود و کلی باهاش بازی کردن خاله مونا و مامانیینا همه بودن خیلی بهش خوش گذشت . کلی سر و صدا می کرد و می خندید انگار می خواست باهامون حرف بزنه
روز هفتم شهریور دیانا ۴ ماهه شد صبح بردمش پیش دکتر رسولی نژاد چون خیلی گوشش رو می خاروند. دکتر بهش شربت زادی تون داد. قد و وزنش رو هم گرفت فرداش هم رفتیم با بابایی مرکز بهداشت برا واکسن اونجا هم قد و وزنش رو گرفتیم. قد :۶۷ وزن:۸۱۰۰ دور سر:۴۲.۳ امروز هم یازدهمین سالگرد آقاجون هستش که همگی می خواهیم بریم بهشت زهرا دیانا تاحالا نرفته سر خاک آقاجونش که امروز می خواد بره .
بالاخره بعد از کلی درد کشیدن دندونهای دیانا در اومد . روز ۱۵ شهریور بود که وقتی با حرص دستمو می خورد متوجه تیزی دندونهاش شدم. فرداش هم دندون بغلیش دیده شد. مامانی همون روز اول براش دندونی درست کرد خیلی خوشمزه بود شب خونه مامانی موندیم با خاله موناینا . دیانا حالش بد شد تا ساعت ۲.۵ شب همگی بیدار بودیم حتی دادا و آبجی هما. خدا رو شکر الان دیگه خوب شده دیشب هم مامان و بابای دیانا رفتن خرید اخه عروسی دایی محمده امروز هم دایی حامد برمی گرده هورااااااااا پ:۱۰ گ:۴.۸
بیست و ششم شهریور عروسی دایی بود دیانا اول و اخر عروسی کلی گریه کرد و مامان و بابا رو عاصی کردولی بقیه شو دخمل خوبی بود. راستی امروز دادا محمد رضا و ابجی هما اومدن خونمون دیانا دو تا دیگه از دندوناش هم پیدا شدن . حالا دیگه ۴ تا دندون کنار هم داره ...
هفته پیش چهار شنبه شب روروئک دیانا رو باباش راه انداخت و دیانا سوارش شد ولی از دیروز که می تونه یه کم باهاش حرکت کنه البته زودی خسته میشه راه رفتنش هم که یا عقبی میره یا به سمت چپ راستی دندون هم در نیاورد و هنوز همون دو تا دندون رو داره تازگیها هم یاد گرفته قل میخوره و از این ورخونه میره اونور تا جاییکه یه چیزی مثل مبل و میز جلوشو بگیره . دیروز هم خونه مامانی رفت زیر میز (قربوش برم قلقلی مامانش ) ...