عزیز دل مامان و بابا

بالا رفتن از پله

یه هفته میشه که دیانا تو راه رفتن حسابی حرفه ای شده . هفته پیش چهارشنبه هم که تو خونه مامانی از ۸ تا پله به تنهایی بالا رفته بود کلمات جدیدی که یاد گرفته دست دست،دایی(دانی)، مامانی(ماآنی) هستند. یه مشکل جدید هم اینکه که خیلی سرشو می خوارونه و همینطور گوششو اگه خوب نشد باید ببرمش دکتر.
5 شهريور 1392

اولین گامها در ویلای کرج

روز جمعه بعد از مدتها به اتفاق همه خانواده مامانی رفتیم ویلا خیلی خوش گذشت دیانا  با دمپایی که از شمال براش خریدیم به تنهایی و بدون کمک ما رو سبزه ها قدم بر می داشت  کلی هم با یه کفشدوزک بازی کرد . می خواست مورچه ها رو هم با دستای کوچولوش بگیره که نذاشتم خلاصه کلی کیف کرد ...
5 شهريور 1392

مرواریدهای درشت

بعد از مدتها که دیانا ۸ تا دندون داشت بازهم شروع کرده به دندون در اوردن اونم چه دندونایی ماشاالله دندونهای آسیاش داره در میاید یکیش کامل درومده و سه تاشم هم زمان از بالا دارن در میان الهی خیلی اذیت شد. ...
5 شهريور 1392

افطاری

فردا افطار می دیم خاله مونای دیانا گفته میاد دیانا رو از صبح میبره خونشون تا مامان به کاراش برسه انشالله که شلوغ کاری نکنه و دخمل خوبی باشه و خالشو اذیت نکنه
16 مهر 1391

رفتن به شمال

دیانا برای اولین بار دریا رو دید عید فطر رفتیم شمال و چهار روز اونجا بودیم . دیانا کلی حال کرد چون با همه فامیلش اونجا بود و کلی باهاش بازی کردن خاله مونا و مامانیینا همه بودن خیلی بهش خوش گذشت . کلی سر و صدا می کرد و می خندید انگار می خواست باهامون حرف بزنه
16 مهر 1391

چهار ماهگی

روز هفتم شهریور دیانا ۴ ماهه شد صبح بردمش پیش دکتر رسولی نژاد چون خیلی گوشش رو می خاروند. دکتر بهش شربت زادی تون داد. قد و وزنش رو هم گرفت فرداش هم رفتیم با بابایی مرکز بهداشت برا واکسن اونجا هم قد و وزنش رو گرفتیم. قد :۶۷ وزن:۸۱۰۰ دور سر:۴۲.۳ امروز هم یازدهمین سالگرد آقاجون هستش که همگی می خواهیم بریم بهشت زهرا دیانا تاحالا نرفته سر خاک آقاجونش که امروز می خواد بره .
16 مهر 1391

دندون دیانا

بالاخره بعد از کلی درد کشیدن دندونهای دیانا در اومد . روز ۱۵ شهریور بود که وقتی با حرص دستمو می خورد متوجه تیزی دندونهاش شدم. فرداش هم دندون بغلیش دیده شد. مامانی همون روز اول براش دندونی درست کرد خیلی خوشمزه بود شب خونه مامانی موندیم با خاله موناینا . دیانا حالش بد شد تا ساعت ۲.۵ شب همگی بیدار بودیم حتی دادا و آبجی هما. خدا رو شکر الان دیگه خوب شده دیشب هم مامان و بابای دیانا رفتن خرید اخه عروسی دایی محمده امروز هم دایی حامد برمی گرده هورااااااااا پ:۱۰ گ:۴.۸
16 مهر 1391

عروسی دایی محمد

بیست و ششم شهریور عروسی دایی بود دیانا اول و اخر عروسی کلی گریه کرد و مامان و بابا رو عاصی کردولی بقیه شو دخمل خوبی بود.   راستی امروز دادا محمد رضا و ابجی هما اومدن خونمون دیانا دو تا دیگه از دندوناش هم پیدا شدن . حالا دیگه ۴ تا دندون کنار هم داره ...
16 مهر 1391

روروئک

هفته پیش چهار شنبه شب روروئک دیانا رو باباش راه انداخت و دیانا سوارش شد ولی از دیروز که می تونه یه کم باهاش حرکت کنه البته زودی خسته میشه  راه رفتنش هم که یا عقبی میره یا به سمت چپ راستی دندون هم در نیاورد و هنوز همون دو تا دندون رو داره تازگیها هم یاد گرفته قل میخوره و از این ورخونه میره اونور تا جاییکه یه چیزی مثل مبل و میز جلوشو بگیره . دیروز هم خونه مامانی رفت زیر میز (قربوش برم قلقلی مامانش ) ...
16 مهر 1391