عزیز دل مامان و بابا

شمردن اعداد

دختر گلم چند روزه که می تونی تا ده بشمری البته عدد هفت رو جا میندازی . شعر توپولویم توپولو رو هم تا٨٠ درصد میخونی بقیه شعرها رو هم اخرشونو بلدی حسنی نگو بلا بگو --- جوجه طلایی-- یه توپ دارم - گل گل -- بوم بوم بوم دوست دارم بوم بوم هر وقت هم که پی ام سی آهنگ پخش می کنه جلو جلو همراهی می کنی آهنگ جمشید خدا --- نهایت کجاست  ...
8 دی 1392

بدون عنوان

امسال شب یلدا خونه خاله مونا بودیم جیگر مامان کلی شلوغ کاری کرد. فرداشم رفتیم باغ و ختم عموی مامانی ...
4 دی 1392

دیگه دیانا بزرگ شده

بالاخره جمعه گذشته(22 آذر ماه) دیانا پس ازنوزده ماه از شیرخوردن دست کشید البته به کمک صبر زرد(یه داروی گیاهی که تو عطاری ها هست و به همین منظور استفاده میشه ) تو این یه هفته دختر گلم شبها خواب آرومی نداشته شب اول که اصلا نخوابید کلی گریه و بعدش هم شب بیداری و بازی با اسباب بازی هاش تا همین دیشب هم هر شب دو سه بار بیدار میشه و گریه می کنه نمی دونم گرسنشه و چشه نمی دونم. اما فسقلی حساب تو این یکی دوماهه زبل شده کلی شعر رو نصفه یاد گرفته . هفته پیش کل مجموعه کتابهای شعر می می نی رو براش خریدم کلا خیلی به کتاب علاقه داره. شعرهای که دیانا یاد گرفته: جوجه جوه طلایی بارون میاد چرچر یه توپ دارم حسنی نگو بالا بگو توپولو...
29 آذر 1392

هیجده ماهگی

تو هیجده ماهگی دیانا کلی تغییر کرد نسبت به 17 ماهگیش کلی کلمات جدید یاد گرفته و تقریبا اکثر حرفهای ما رو تقلید می کنه واکسن 18 ماهگی رو هم زد بدون اینکه اصلا یه ذره هم گریه کنه ولی جاش تا چند روز ورم داشت. خلاصه حسابی بلبل زبودن شده شعر یه تودارم قلقلی رو آخر همه مصرع هاشو میگه
15 آذر 1392

نوروز 92

امروز بعد از ۱۴ روز که از سال نو میگذره وقت کردم بیام و بنویسم که  چی شد.   تحویل سال ساعت ۲:۳۰ روز چهارشنبه سی ام اسفند بود. اول از همه رفتیم خونه مامانی. و از فرداش خونه مابقی فامیل . ولی متاسفانه دیانا از پنجم عید تا نهم یه انفولانزای شدیدی گرفت که نگو روز نهم رفتیم شمال (نور) مامانی نا و خاله مونا و دای محمدینا هم بودن که یه روز قبل ما رفته بودن ۰ خیلی خوش گذشت حیف که بعضی ها اوووف شدن روز ۱۲ برگشتیم تهران. و اما در مورد راه رفتن دیانا : دیانا از روز دوم فروردین تعداد قدماهایی که می تونه برداره بیشتر شده (۷ و ۸ قدم ) هوووووووووووورا در ضمن تو شمال یه کلمات جدیدی یاد گرفت (جوجو که به زبان دیانا میشه دودو...
28 شهريور 1392

تولد یکسالگی

چقدر زود  یک سال گذشت یه تولد با تم پروانه برا دخمل گلی گرفتیم   کلی خوش گذشت دیانا یه عالمه کادو گرفت مامانی و خاله مریم :گردنبند کفشدوزکی دایی حامد : یه اسب دایی محمد و مهسا:استخر بادی و اسباب بازی فکری و تراکتور و کتاب خاله مونا و رسول دایی: یه پیراهن خیلی شیک اجی هما :کوله پشتی عروسکی و بالاخره دادا:یه تاپ بازی باحال که دایی حامد تو خونشون براش وصل کرده و هر روز کلی باهاش بازی می کنه هورااااااااااا دیروزهم رفتیم آتلیه کلی عکس انداختیم شب هم عروسی محسن پسرعمو بود که دیانا کلی هنر نمایی کرد نانای نای  اولین شاباش زندگیشو گرفت. عمو محسن یه یه دلاری یادگاری بهش داد ...
28 شهريور 1392

کارهای جدید

بالاخره بعد ازمدتها که قسمت نمی شد بریم تو این ماه سه بار رفتیم ویلا   دیانا برای بار اول که رفتیم خیلی ذوق می کرد با سرعت برق روی تراس بدو بدو می کرد همه مواظب بودیم که یه وقت نیوفته پایین چون موقع دویدن برمی گشت ما رو نگاه می کرد و می خندید کلی هم تو استخر بادیش که پر از آب بود بازی کرد عاشق گیلاس خوردنه خیلی هاشم با هسته می خوره گوجه سبز هم که خیلی دوس داره وقتی می خوره چشاشو جمع می کنه و میگه ترشه  وی یه گاز دیگه می زنه   کلمات که می تونه بگه: لاک:لاح - باز- دادا - بابا- مامان- جوجو - مامانی:مانی- میو - اوف- جیش-تاب تاب- نی نی اعضای بدن رو هم یه مدتیه می شناسه: پا - دست - دماغ - چش- گوش- شکم- وقتی ...
14 شهريور 1392

پاهای اوف شده

۱۹ اردیبشهت قرار بودیم بریم ویلا که متاسفانه پای دیانا اوف شد بردیم ارتوپد بعد کلی معطلی عکس رایولوژی خدا رو شکر چیزی نبود و یه ضرب دیدگی بود الهی بمیرم دیانا جونم دو روز نمی تونست راه بره.   چند روز پیش هم که رفتیم گوششو دکتر شستشو داد ولی هنوز هم سر و گوششو می خارونه . ...
6 شهريور 1392